الهی تو خود حقی !
این متن کاملا جدی است!
مدنی یره ...جواب حرف تو نباشه اگه این نوشته ها ما رو خالی نکنند پس می خوان چی کار کنند ... اصلا مدنی یره ... وبلاگ واسه اینه که حرف تو ای گلوم گیر نکنه ...
مدنی یره اگه ای وبلاگ نتنه مورو خالی کنه می خوام اصلا دنیاش نباشه !!!!
مدنی یره جواب حرف تو نباشه ها این مردم مدلشانه ...مگه نشنیدی ...زنده باد موافق و مرده باد مخالف!
مدنی یره جواب حرف تو نباشه ...خیلی حرف رو که نمشه گفت شاید ایجا بتنم یکم ای دلمو خالی کنم ... مدنی آخه مو برم به کی بگم ... اگه به تو هم نگم ...
مدنی یره ... جواب حرف تو نبشه ... بی معنی!!!
مدنی یره مو خودم خیلی وقته تو نخ ای موضوع بودم ولی ترس از همین حرف تو و امثال تو نمی ذاشت!!!
مدنی یره مو خودم سر هیچ و پوچ کلی فحش شنیدم ...سر چی؟! سر ایکه مو نمی خوام اویی بشم که اونا مگن.
مدنی یره ... آهنگ ای وبلاگ اگه هر چی باشه از فحش ناموس هایی که خیلی ها به مو دادن بهتره ... مدنی یره اگه دلم پر نبود که ایجور نمی نوشتم.
مدنی یره جواب حرف تو نبشه ... دلم مخواد!
پیاز داغ های ای یادداشتم ایه:
1- ما از همین تریبون اعلام مکنم اصلا به مو منظورم به هیچکی نبود غیر خودش!
2-مدنی یره خیلی جالب بود وقتی به مو گفتن منظورت از فحش ناموس چیه ...امان از کوته فکری ما!
3- مو خودم ختم همه ایی جبهه گیری هام (بی معنی)
4- مدنی یره خیلی ....مواظب خودت باش
5- تا حالا دیده بودید برای متنی که طنزه توضیح بدن؟! مو دادم!
- خوار و مادرتو....(؟)2
- مگه تو خوار مادر نِدِری یَره!؟
- مُو نِدِرُم یا تُو نِدِری بی شرف...
- مُو بی شَرَفمُ ام ... یا تو اگه مردی واستا تا شرف و نشونت بُدُم
- (؟)
- (؟).....(؟)
(در این صحنه زنی مثل دیلم افتاد وسط این دوتا خروس جنگی تا جداشان کُنه)
من با چشم های بهُت زِدِه داشتم این دعوا رو نگاه می کِردُم هِی با خوُدُم می گفُتُم که این مَرده حتما نگاه بَد روی خواهر ای داشته منتظر شدم تا این بِرِه سوار ماشین اش شِه اما هر چی نگاه کِردُم نَدیدُم زنی دِشتِه باشه... نِه نِدِشت کِه نِدِشت ای مرَده از کجا فهمیده بود که ای به زنش نگاه بد دِشتِ (؟)...
دوباره از ماشین اشان پیاده رِفتَن این بار یه آقا پلیس هم وسط ایی دعوا بود که اویم جواب فحش دو طرف و هیچی نمی داد و فقط از دور می دیدیم که هی سرخ و سفید مِرِه ...احتملا به اویم فحش ناموس می دادن!!
وقتی فهمیدُم اینا سر چه دعواشان رفَته دیگه نمی تونِستُم خودمُ و کنُترُل کنُمُ 3 مِدِنی بعضی از این مردم خیلی بی ادبند ...نِه فقط تو خیابون ها نِه ... همین وبلاگ نویسا رو مُگُم ... تا بهشان بگی یره خیلی باحالی خیلی مشتی که هوا تا دِرَند و کلی آب طالبی مهمونت موُ کنُنَد بعضی هاشان که آب موزُم مِدَن دیگه تو میشی بهترین نویسنده و وبلاگ نویس ای پارسی بلاگ ....اما اگه چِشِتان روز بد نبَینهِ که ایشاللهم نمی بینه مثلا بگن آقای فلانی بابا تابلو دهن کجی کِرده به دینمان دیگه تو رو مُرتَد اعلام مُو کُننَدَ و فحش خواهر مادر هُم که کنتور نِدرِه ... مثل همین آقای ایکس که مو خیلی باهاش مورد دِرُم ....خانم ایگرگ و نِگو ... بابا..گذشت او زمون که فُحش خوار مادر آخر همه چی بود الان اول همه چیه...
پیاز داغ:
1- مُو خُودم خیلی با فرهنگمُ ها اما خُودُمانیم این بعضی از این با ادب ها (؟)4 دَهَن مُو رُو سِرویس کِردَن مِدنِی مُو مُعتَقدُم که هر کی با مُو بود خوبه یَره وگرنه با همین باران(؟)5 خیسِش موُ کُنیم ....نِه یرَهِ ... اینقدر می باریم که خَفَه اش کنُیم ...
2- این علامت سوالا به دلیل ایه که ممکنه وبلاگمون و فیلترینگ کنند نمی نویسُم !!!
3- در این صحنه مو از خنده غش کردم ...مِدنِی آخه دعواشان سَر نِزِدن راهنما بود !!!!!
4- مُو منَظوُرُم طَلخَک ها نبود ...رسما از همین تریبون تکذیب مُکُنم!
5- حالا باران همیشه خوب نیست ...گاهی مشه عذاب ... خدایا این باران عذاب را از ما بگیر و باران الهی را نگیر!!
سلام!
دوستی نقل می کرد که عزیزی فیلسوف سوار ماشین من شد و تا چشش به آیینه بغل افتاد با نگاهی زیبا به من گفت ... چه زیبا می نگاری و من با تعجب گفتم چه و ایشان گفت این نوشته را ....
اجسام از آن چیزی که در آیینه می بینید به شما نزدیک ترند
بله این گونه است که آدمهای فیلسوف در جامعه طرد می شوند!!!
با عرض سلام و خسته نباشید
می دانم داغ رفتنش سخت است و هر کسی را از پای می اندازد
ولی نگذاریم یادمان برود اون که بود...
موجی به نام روح فرح کجاست؟! ... برگزار می شود:
1- ابراز همدردی ...
2- خاطره ..
3- زندگی نامه این روح گران بار...
دعوت می کنیم :
.....
شما هم بیادش بنویسید...
جایزه کلنگ بلورین به بهترین نویسنده اهدا می شود...
فردا نوشت:
خدا لعنت کند همان آدمی را که خودش می داند.....جانسخت 10 به بازار آمد با بازی فرح پهلوی...این یارو هنوز زنده است ...و موج موقتا تا مردن این روح گرامی تعطیل!
من برگزیده شدم
این روزها حس می کنم بد جور هدایت شده ام ....
دیگر خوب می دانم که روزه بر من واجب نیست و...
این رسالات برای هدایت این بندگان ناچیز خداست نه من
ای...
نه!
باور کن...
الیاس های زندگی ام زیادند و شاید
...شاید برگزیده شده ام و خودم خبر ندارم ....
این روزها خوب می دانم چگونه عاشق شوم و گر شدم به زنم نگویم و گر گفتم چگونه دست پیش بزنم که پس نیافتم ...
این روزها خوب می دانم دانشگاه رفتن ام سخت بیهوده بوده و با پول هم می توان دکتر بود و هم مهندس...
این روزها خسته شده ام از چیزهایی که نمی خوام و به زور به من می دهند...
این روزها مدام با خودم می گویم میان جنگ خیر و شر ...احتمال بدهیم خدایی هست...
این روزها ...هوا بس نا جوانمردانه سرد است...